فرشته اسمانی مامان و بابا
از همه دوستانی که با نظراتشون خوشحالم میکنن
دختر زیبای من
حدیث اولین بار به طور کامل خودش تونست دمر بشه
30مرداد 93
دوستان به خاطر مشکل کامپیوترم عکسها جلوه خوبی ندارن
اولین پارک
چون هوا اکثرا سرد میشد یا گاهی وقت نمیشد حدیث اولین بار رفته پارک
در حال خوردن هندونه
28 تیر93
عشق من
اینجا خونه مامانم حموم کرده رفته تو خواب ناز
اینجا رفتیم باغ داییم
چون هوا سرد بود حدیث تو اتاق مونده
حدیث اولین بار موهاشو با کش بسته
سه تا عکس اخری اولین ماه رمضون حدیث و مهمونی های مختلف
تمام هستی ام حدیث
سلام حدیث خانوم
تو همه چیز من و بابایی هستی
ولی چون خیلی وقتها ناراحتی میکنی نمیرسم بیام اینجا
با این همه عاشقتم
سالگرد اقاجون
سلام عزیز دلم
شرمنده که دیربه دیربرات پست میذارم
اخه وقت نمیکنم عزیزم
کلا که با خواب مشکل داری.نه خرداد اولین سالگرد اقاجون بابای وحیدبود.پارسال که اقاجون فوت کرد توهنوزنبودی .
صبح امادت کردیم به همراه بابا وحید و رفتیم سرخاک وادی رحمت
به خاطراینکه ترسیدم سرمابخوری تو ماشین نگهت داشتم
دخترخوبی بودی اذیتمون نکردی
عصرهم برامراسم نبردمت خاله پریسا اومد ازت مواظبت کرد
شامم رفتیم غذا خوری که اونجاهم فقط خوابیدی.
خیلی دوست دارم دخترگلم