عکسهای جدید


تاریخ : 05 مرداد 1393 - 02:18 | توسط : مامان حدیث | بازدید : 3113 | موضوع : وبلاگ | 6 نظر

نشستن

حدیث 2 مرداد 93 اولین بار خودش به تنهایی نشست


تاریخ : 05 مرداد 1393 - 02:16 | توسط : مامان حدیث | بازدید : 3218 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

دختر زیبای من

حدیث اولین بار به طور کامل خودش تونست دمر بشه

30مرداد 93

دوستان به خاطر مشکل کامپیوترم عکسها جلوه خوبی ندارن


تاریخ : 05 مرداد 1393 - 02:08 | توسط : مامان حدیث | بازدید : 3372 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

اولین پارک

چون هوا اکثرا سرد میشد یا گاهی وقت نمیشد حدیث اولین بار رفته پارک

در حال خوردن هندونه

28 تیر93


تاریخ : 01 مرداد 1393 - 00:46 | توسط : مامان حدیث | بازدید : 2820 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

عشق من

اینجا خونه مامانم حموم کرده رفته تو خواب ناز

اینجا رفتیم باغ داییم

چون هوا سرد بود حدیث تو اتاق مونده

حدیث اولین بار موهاشو با کش بسته

سه تا عکس اخری اولین ماه رمضون حدیث و مهمونی های مختلف


تاریخ : 01 مرداد 1393 - 00:07 | توسط : مامان حدیث | بازدید : 3064 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

تمام هستی ام حدیث

سلام حدیث خانوم

تو همه چیز من و بابایی هستی

ولی چون خیلی وقتها ناراحتی میکنی نمیرسم بیام اینجا

با این همه عاشقتم


تاریخ : 01 مرداد 1393 - 00:01 | توسط : مامان حدیث | بازدید : 2736 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

سالگرد اقاجون

سلام عزیز دلم

شرمنده که دیربه دیربرات پست میذارم

اخه وقت نمیکنم عزیزم

کلا که با خواب مشکل داری.نه خرداد اولین سالگرد اقاجون بابای وحیدبود.پارسال که اقاجون فوت کرد توهنوزنبودی .

صبح امادت کردیم به همراه بابا وحید و رفتیم سرخاک وادی رحمت 

به خاطراینکه ترسیدم سرمابخوری تو ماشین نگهت داشتم

دخترخوبی بودی اذیتمون نکردی

عصرهم برامراسم نبردمت خاله پریسا اومد ازت مواظبت کرد

شامم رفتیم غذا خوری که اونجاهم  فقط خوابیدی.

 

خیلی دوست دارم دخترگلم


تاریخ : 15 خرداد 1393 - 12:20 | توسط : مامان حدیث | بازدید : 1820 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

برای دخترم

سلام دخترم

تو وقتی به دنیانیومده بودی من این وبلاگوبرات درست کردم اان که اینا رو مینویسم تو دو ماهه زمینی شدی به خاطراینکه خیلی بی تابی میکنی شبها اصلا نمیخابی منم سختم میشه بیام هینجا واست پست بذارم.

حدیث کوچولو نوزده اسفند نود و دو بیمارستان ذکریای تبریز ساعت 8:45صبح به روش سزارین به دنیا اومد.چهلروز موندیم خونه مامانی چون تو خیلی بی تابی میکردی.سال تحویلواومدیم خونهه خودمون دوباره برگشتیم اونجا.

نمیدونم عزیز دلم چرا اینقدرناارومه؟عکسهاتم یک سریشون از اول تا الان


تاریخ : 27 اردیبهشت 1393 - 23:51 | توسط : مامان حدیث | بازدید : 1683 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

دخترم-هفته 31

دختر که داشته باشی، با خود تصور می کنی پیچ و تاب شانه را در نرمی موهای طلایی اش -وقتی کمی بلند تر شوند- ... و کیف عالم را می بری از انعکاس تصویر خرگوشی بستنشان دختر که داشته باشی، خیال می کشاندت به بعد از ظهر گرم روز تابستانی که گوشواره های میوه ای از گیلاس های به هم چسبیده به گوش انداخته اید -همان هایی که هر که بیاویزدشان از شادی لبریز می شود و خنده ی از ته دل امانش را می برد- دختر که داشته باشی انتظار روزی را می کشی که با هم بنشینید در حیاط خانه مادربزرگ و گل های یاس سفید و زرد به رشته درآمده گرانبهاترین گردن آویز دنیا شود که بیندازیش به گردن دخترت دختر که داشته باشی گاهی دلت می لرزد از فکر اینکه روزی بر شانه مردی دیگر -غیر از پدرش- تکیه می زند دختر که داشته باشی خیال بوی خوش بیسکوئیت های "با هم قالب زده" دلتنگت می کند به آمدن آینده به رونق آینده آشپزخانه دختر که داشته باشی انتظار شیرین زبانی اش را می کشی و پرحرفی اش! دختر که داشته باشی مادرتر و پدرتر می شوی دختر که داشته باشی خوشبخت تری...


تاریخ : 29 دی 1392 - 00:39 | توسط : مامان حدیث | بازدید : 1268 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید