فرشته اسمانی مامان و بابا
از همه دوستانی که با نظراتشون خوشحالم میکنن
برای دخترم
سلام دخترم
تو وقتی به دنیانیومده بودی من این وبلاگوبرات درست کردم اان که اینا رو مینویسم تو دو ماهه زمینی شدی به خاطراینکه خیلی بی تابی میکنی شبها اصلا نمیخابی منم سختم میشه بیام هینجا واست پست بذارم.
حدیث کوچولو نوزده اسفند نود و دو بیمارستان ذکریای تبریز ساعت 8:45صبح به روش سزارین به دنیا اومد.چهلروز موندیم خونه مامانی چون تو خیلی بی تابی میکردی.سال تحویلواومدیم خونهه خودمون دوباره برگشتیم اونجا.
نمیدونم عزیز دلم چرا اینقدرناارومه؟عکسهاتم یک سریشون از اول تا الان
فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین
پناهش باش و در حقش تو کاری کن
الهی هر چه می خواهد نصیبش کن
خدایا بر لبش لبخند جاری کن
دخترم-هفته 31
دختر که داشته باشی، با خود تصور می کنی پیچ و تاب شانه را در نرمی موهای طلایی اش -وقتی کمی بلند تر شوند- ... و کیف عالم را می بری از انعکاس تصویر خرگوشی بستنشان دختر که داشته باشی، خیال می کشاندت به بعد از ظهر گرم روز تابستانی که گوشواره های میوه ای از گیلاس های به هم چسبیده به گوش انداخته اید -همان هایی که هر که بیاویزدشان از شادی لبریز می شود و خنده ی از ته دل امانش را می برد- دختر که داشته باشی انتظار روزی را می کشی که با هم بنشینید در حیاط خانه مادربزرگ و گل های یاس سفید و زرد به رشته درآمده گرانبهاترین گردن آویز دنیا شود که بیندازیش به گردن دخترت دختر که داشته باشی گاهی دلت می لرزد از فکر اینکه روزی بر شانه مردی دیگر -غیر از پدرش- تکیه می زند دختر که داشته باشی خیال بوی خوش بیسکوئیت های "با هم قالب زده" دلتنگت می کند به آمدن آینده به رونق آینده آشپزخانه دختر که داشته باشی انتظار شیرین زبانی اش را می کشی و پرحرفی اش! دختر که داشته باشی مادرتر و پدرتر می شوی دختر که داشته باشی خوشبخت تری...